ریحانه دنیای پدر و مادر
| ||
هم اکنون که این نکات را می نویسم: ریحانه ی ما, یک سال و سه ماه و ده روزش می باشد. و بر خلاف بچه های هم سن خودش که راه می روند, اما تو تازه قدم به قدم راه افتاده ای و یکی از زیباترین مراحل کودکی را تجربه می کنی و با هر بار افتادن به زمین, دل ما را تکانی سخت می دهی! دخترم ریحانه جان, تو الان به سنی رسیده ای که از لحاظ جسمانی اصلاً رشد نکرده ای و دارای وزن پایینی می باشی, یعنی کمبود وزن داری و در این وقت هم چند بار دچار مریضی شده ای که حسابی ما را نگران کرده ای. با تمام زرنگی ها و شیطنت ها و بازیگوشی هایت و با تمام حرف زدن های قشنگت و بابا گفتن و مامان گفتن های زیبایت که آهنگ زندگی مان شده است, اما با غذا نخوردنت ما را نگران و ناراحت کرده ای. دختر عزیزم تو اصلاً لب به غذا نمی زنی, و به خاطر همین وقتی دیروز به مطب دکتر رفتیم, وزن تو که باید حدود 14 کیلو باشد, به نزدیک 8 کیلو بیشتر نمی رسید. دختر عزیز تر از جانم, من و مادرت هر کاری که بتوانیم برای سلامتی تو انجام می دهیم, اما تو در این امر ما را یاری نمی کنی و غذا نمی خوری, از انواع مکمل و شیر خشک و تقویتی و غیره هم که بدت می آید و ما مانده ایم که با تو چه کنیم! آقای دکتر دانشمند که از بدو تولد او تو را معاینه می کند و برای مریضی هایت ما به مطب او می رویم, توصیه کرده که مادرت دیگر به تو شیر ندهد و تو باید غذا بخوری, اما ما امیدواریم که بتوانیم تو را راضی کنیم که در کنار شیر مادر, غذا هم بخوری که این خواسته ی ماست. دختر عزیزم دوستت دارم
[ شنبه 91/3/20 ] [ 10:30 صبح ] [ حمید ]
|
||
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |